کاظم

ادبی سیاسی

کاظم

ادبی سیاسی

روزی گفتی . . . . . امروز آمد !‌!‌!‌!‌!‌

 

 

روزی گفتی  . . . . . . . امروز آمد !‌!‌!‌!‌!‌!‌!‌

 

روزی عمران صلاحی ، طنز مرگ را سرود

و امروز مرگ ، طنز عمران صلاحی را   ! ! !

 

 

مرگ

مرگ از پنجره بسته به من مینگرد .

زندگی از دم در

قصد رفتن دارد  .

روحم از سقف گذر خواهد کرد .

در شبی تیره و سرد

تخت حس خواهد کرد

که سبک تر  شده است .

در تنم خرچنگی است

که مرا میکاود

و مرا میجود آرام آرام .

خوب میدانم من

که تهی خواهم شد

و فرو خواهم ریخت .

توده زشت و کریهی شده ام .

بچه هایم از من میترسند

آشنایانم نیز

به ملاقات پرستار جوان می آیند ! ! !