ضحاک معاصر
(حاشیه ای بر « نهان گشت کردار فرزانگان . .» تقدیم به دوست گرانقدر سرکار خانم زهرا موثق »)
کنون اژدها ، اژدها تر شده است
ورا اشتها ، صد برابر شده است
بسی مار روییده زین دیو زشت
بسی جور میورزد این بد سرشت
هنوزش بود قوت ، مغز جوان
پی مغز برنا ، به هر سو روان
خورشتی فراوان ز مغز جوان
کند روز و شب اژدها نوش جان
دگرگون شده رسم او لیک سخت
به تن کرده اینک ز تزویر رخت
نه گیرد ، نه بندد ، نه زندان کند
درون جوان را پریشان کند
جوان را فریبد به مکری عجب
دموکراسی و سکس و دوری ز رب
چنان میخورد مغزها را ظریف
که برنا شود مستِ حسی لطیف
به ناگه غرورش دو چندان شود
ز بی مغزی خویش شادان شود
ببیند مر آن اژدها را پری
ز کاوه ، ز مردم ، بگردد بری
شود سخت او عاشق اژدها
ز نیرنگِ آن دد ، نگردد رها
بر او مشتبه میشود روزگار
نماید بر او اژدها ، کردگار
شود نوکر و چاکر اژدها
به خدمت ببندد کمر بی بها
به افسون ، چو ضحاک ، یزدان شود
تهی مغز ، ناگه هنردان شود
تمام وجودش شود ادعا
نویسنده گردد کند نقدها
نویسد ز کمبود و از نقص ها
به هر ساز شیطان ، کند رقص ها
هنر را ، قلم را ، کند وقف او
شود اژدها شمع و پروانه او
ولی اینهمه جهل پاینده نیست
به نفسِ حقیقت ، خدا ، بنده نیست
اگر مکر دارد هزار اژدها
خدا را بود بیش از او مکرها
فریبی اگر هستش آن اژدهاک
فریبش کند نور الله ، پاک
به نابودیِ اژدهایِ پلید
خداوند هم کاوه ها آفرید
هزاران دل پاک و مفتون حق
برآرند خورشید داد از شفق
به نیروی ایمان و لطف خدای
کنند این وطن را سعادت سرای
به قامت فراز و به جان پاکباز
بخوانند این نغمه دلنواز :
" دریغا از ایران که ویران شود "
" کنام پلنگان و شیران شود "
" همه سر به سر تن به کشتن دهیم "
" از آن به که کشور به دشمن دهیم "